انتظار کشنده
درانتظاردیدنت ناامید نشسته ام
خاطراتت را مرورمیکنم
خط به خط
لحظه به لحظه
گویی که روبه رویم نشسته ای
لبخند میزنی
پنهان می کنم از چشم هایت
دلتنگی را
راز ها را
راستی می دانی؟
انتظار کشنده است
مثل مرور هر لحظه ی خاطرات تو
درانتظاردیدنت ناامید نشسته ام
خاطراتت را مرورمیکنم
خط به خط
لحظه به لحظه
گویی که روبه رویم نشسته ای
لبخند میزنی
پنهان می کنم از چشم هایت
دلتنگی را
راز ها را
راستی می دانی؟
انتظار کشنده است
مثل مرور هر لحظه ی خاطرات تو
زندگی همین است
هر خاطره غروبی دارد...
هر غروبی خاطره ای...
و ما جایی بینِ امید و انتظار...چشم میکشیم تا روزگار مان بگذرد
گاهی هم فرق نمیکند چگونه...
فقط بگذرد
رد پاهایم را پاک می کنم
به کسی نگویید
من روزی در این دنیا بودم.
خدایا
می شود استعـــــفا دهم؟!
کم آورده ام ...!
باید بگی : خب دیگه... واسه همیشه خدافظ ...!
میدونی دلتنگی یعنی چه . . . ؟
دلتنگی یعنی اینکه . . .
بیشینی به خاطراتت به عشقت فکر کنی . . .
اونوقت یه لبخند بیاد روی لبت . . .
ولی چند لحظه بعد . .
شوری اشکهای لعنتی . .
شیرینی اون خاطره هارو از یاد ببرند . . .
عید ها یکی پس از دیگری سپری میشوند
شاید بیشترین نشانه اش گذشت عمرمان باشد
عمری که پر از فراز و نشیب ها بوده
هنوز هم در حسرت روزهای بچگی مانده ام
روز های شادی روزهای بدون غم
شب های آرام و بدون اشک
خواب های بدون درد سر
زندگی ساده و بدون غصه
کاش به زمانی برمیگشتم که تنها غمم شکستن نوک مدادم بود
طناب رو به دور گردنم آویختند:
گفتند آخرین آرزویت؟؟؟
گفتم :
دیدن یار
گفتند:
خسته است تا صبح طناب بافته؟؟!!!
" تــــــــــو " !!
همــانــے ڪـہ همــیـشـہ
" בوســتـش בارم "
همــانـے ڪـہ تــا غــصـّـہ ام مے گیــرב ســر و ڪلّـــہ اش پــیــدا مے شوב
و تــا مــرا نـخنـבانـב בســﭞ بـرבار نمے شوב
هـمـانے ڪـہ همــیــشـہ پـــُـر اسـﭞ از
شـور و شـاבے و زنـבگے ...
" تــــــ♥ــــو "
همیشه هــمــانے ....
عروسک ها هرگز نمی خندند...
نمی گــــــــــــــریند...
حرف نمی زنند...
قهر نمـــــــــــــــــی کنند...
دوست نمـــــی شوند...
بازی نمـــــــــــــــــی کنند...
اما خوب ادای همه چیز را در می آورند...
و من تنها یک عروسکـــــــــ✘ــــــــم!!!
خــدایــا
دستانم را زده ام زیر چانه ام
مات و مبهوت نگاهت میکنم
طلبکار نیستم
فقط مشتاقم بدانم ته قصه چه میکنی با من ؟